آقای الف که با خانم ب ازدواج کرد، هرگز قصدش عشق و عاشقی نبود؛ او حتی درست و حسابی خانم ب را نمی‌شناختآقای الف همیشه طرف‌های ظهر از پنجره‌ی آشپزخانه‌اش که روبه‌روی منزل خانم ب بود، او را می‌دید که با موهای ژولیده می‌رود سراغ یخچال و پس از لحظاتی تفکر نیمه عمیق، کیکی شکلاتی به همراه خامه برمی‌دارد و فراموش می‌کند در یخچال را ببنددآقای الف وقتی به خانم ب درخواست ازدواج می‌داد در فکرش این بود که خب اگر ازدواج کند دیگر کسی به خوابیدن‌های تا دیروقتش گیر نمی‌دهدخانم ب وقتی به آقای الف جواب مثبت داد در فکر این بود که خب حداقل آقای الف دیگر بهش گیر نمی‌دهد که چقدر می‌خورد.

اقای الف و خانم ب همدیگر را دوست دارند، بچه‌ها و زندگی‌شان را هم دوست دارندآن‌ها حتی یک روز در میان به خانواده‌هایشان در همسایگی سر می‌زنند؛ البته بیشتر به صرف ناهار و شامگرچه معمولا یک بار دیگر هم در خانه‌ی خودشان شام می‌خورندآقای الف و خانم ب عاشق هم نبودند، شاید الان هم عاشق هم نباشند، شاید هم باشند، شاید هم اصلا مهم نباشد که عاشق هم باشند یا نباشند!

.

پی‌نوشت: عکس از مجموعه هنری Dave Anderson , b. 1970

زندگی اقای الف و خانم ب

نقدی بر کتاب «فیل در تاریکی»

نقدی بر کتاب بیرون در

هم ,ب ,الف ,خانم , آقای ,عاشق ,خانم ب , آقای الف ,و خانم ,عاشق هم ,الف و

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شرکت ایمن سازان دست‌نوشته‌های کمیل فروشگاه اینترنتی لباس زنانه سایز بزرگ دیجی مارکت شهر کد داستان کوتاه فیلم برای ایران خرید برد الکترونیکی سینما کلوب طراحی سایت پانیک وب